حالم گهي است و نمي نويسم . كلمه ها در درونم انبار مي شوند و راهي به بيرون پيدا نمي كنند . مثل اين اشك هايي كه نمي آيند . مثل گريه هاي بدون صدا و بدون اشك . كدام بيماري بود ؟ . كدام بيماري بود ؟. كدام بيماري بود ؟
در وب لاگ" دلخوشي" جمله زيبايي ديدم كه اين جا مي نويسم :
هفته پيش از سر بيكاري كانال "رنگارنگ" را نگاه ميكردم، و در شگفت از نوع تحليل ها و زاويه ديد آنها بودم كه خانمي از كرج تماس گرفت. {اصولا يكي از جذاب ترين بخشهاي اين كانالها تماس هاي تلفني و اظهارات مردمي است!}. اين خانم كه از صدايش ميتوان ميانساليش را تشخيص داد در بخشي از سخنانش گفت:" ان شاءالله به حق 5 تن ريشه اسلام كنده شود! "