سه‌شنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۸۵

دل فولادي ام گرفته بود. 28 شهريور 85

نقطه . پايان . سر سطر . اگه هر چه سريعتر يه نقطه پايان نذارم و آخر اين بازي رو اعلام نكنم تموم زندگي ام رو به گند مي كشه چند روزه كه آرايش نمي كنم ژوليده و بي قيد و بي حوصله با شانه هاي قوز كرده فقط نگاه مي كنم به همه آدم هاي دور و برم به هيج كس دلم نمي خواد زنگ بزنم هر كاري كه بخواهم انجام بدم به نظرم بيهوده مي رسه و تلف كردن وقت
كشيك هم بودم و زنداني در مركز طبي اطفال بيرون هوا بد جوري پاييزي بود ابري و گرفته و من كه مي ميرم براي قدم زدن در يك همچين حال و هوايي . جيم شدم و راه افتادم پياده به پرسه زدن ميان كتابفروشي هاي انقلاب و چرخيدن ميان طبقات كتاب هاي چيده شده و دست آخر دو تا كتاب خريدم يكي مداد پاكن هاي آلن رب گري يه و يكي هم دل فولاد منيرو رواني پور را كه يك نفس خواندم تا آخرين صفحه. در كتابفروشي نيك يك مادر و دختر هم بودند كه داشتند با هم خريد مي كردند مادره سر و وضع اش مرتب بود ولي يه جور هايي هيسترك بود و ادعاي روشن فكري داشت . خيلي بلند بلند به دخترش مي گفت كه بايد اين رو بخوني و يا مثلا وواا ي ي!! تو هنوز فلان كتاب رو نخوندي ؟؟ و اي واي بر من!! كتاب هايي كه اسم مي برد كتاب هاي خوبي بودند اما با نمك دختره بود كه نوجوان تپلي بود و همه اش دنبال كنابي كه به قول خودش داستان داشته باشه و ساده باشه قسم مي خورم كه اگه مادره نبود دخترك فقط ر. اعتمادي مي خريد و اقتضاي سنش هم همين بود هر چند مادره گير داده بود و هيچ رقمه حتي به ايزابل آلنده و اسماعيل فصيح هم رضايت نمي داد همانجا در ويترين مغازه خودم و آن دو را زير چشمي نگاه كردم و از اين مقايسه لذت بردم كسي را نداشتم كه حرص سليقه كتابخواني اش را بخورم و خودم هم با صورت رنگ نكرده و بدون كفش هاي پاشنه بلند چقدر سبك بار و بي خيال به نظر مي رسيدم ياد يك نوشته از فروغ افتادم وقتي كه سي ساله شده بود و اين جمله اش كه " خوشحالم از اين كه يك چين عميق در ميان دو ابرويم پيدا شده " و
برگشم بيمارستان و دل فولاد را تمام كردم .
منيرو خيلي خوب از سمبل ها استفاده مي كنه و هنوز به نيمه كتاب نرسيده هر كلمه معني بخصوصش را پيدا مي كند مثلا چشم يا پيراهن خواب نازك و نارنجي و يا پيرزن و ماشين حساب و خلاصه لذت بردم اما همچنان فكر مي كنم كه شاهكارش كولي در كنار آتش است و همان داستان كوتاه به اسم شب بلند
يادداشت هاي وب لاگش را دنبال مي كنم و اميدوارم باز هم بتواند شاهكار خلق كند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر