به خاطر تو مي نويسم هم وطن به خاطر تو كه مردان نقاب پوش تو را بر روي تختي به پشت خوابانده اند و ميزنند . دست بالا مي رود تا آن جا كه بتواند و فرود مي آيد با همه تواني كه دارد . انگار هر چه محكم تر بزند تو را "هم وطن" و"ما" را همه هم وطنان تو را زود تر و زود تر به رستگاري در آسمان ها خواهد رساند . شلاق كه بر تن تو مي نشيند و گوشت وپوستت را مي درد انگار كه بر مغز استخوان هاي من فرود مي آيد هم وطن تاب بياور . به ياريت خواهم آمد. قامتم را در برابر تن پاره پاره ات سپر مي كنم. در كنارت مي مانم و شانه هايم با شانه هايت زير رگبار تازيانه ها خم مي شوند . اين جا خاك من و توست . طاقت بياور هموطن
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
شاملو یک بار جای همه ما از این درد سروده
پاسخحذفاینک جلادان با کنده و ساطوری خون آلود...
چه دیر به دیر می نویسی دکتر