سه‌شنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۵

بايد از همين لحظه شروع كرد سه شنبه 30 خرداد 85

اين صداي فروغ است صدايي كه نرم ميرود تا عمق عميق ترين احساسات نا خود اگاهم . اين صداي فروغ است كه مي خواند صدايي كه مي تواند تا ابد مرا بگرياند و تا ابد مرا بخنداند و هيچ نفهمم كه جطور در جادوي كلماتش غرق مي شوم .
اين صداي فروغ است. انگار كه پيش از اين يك بار ديگر به دنيا امده ام و و هزار سال در لحظه اي كه زمان از حركت ايستاده باشد و ايستاده باشم و همه اين كلمات را در سكوت تكرار كرده ام و تكرار كرده ام
همه مكث هايش را مي شناسم و طنين همه حروفي كه ادا مي كند
اين منم اين منم اين منم
چطور مي تونم حسي رو كه به اين جمله ها و اين خيال هاي ملموس دارم توضيح بدم ؟ و چطور مي تونم زير بار اين اوار تصاوي رنگ رنگ بنويسم ؟
اين منم اين منم اين منم
باز هم از ان لحظات ناب بي تاب شدن است . از همان لحظه ها كه بايد زانو بزنم تا كمرم زير بار كلمات در هم ريختهاي كه به دوش مي كشم خم نشود . فوران كلمات هجوم تصاوير كادر هايي كه بسته مي شود
اين منم اين منم اين منم
اين جندمين پست است كه دارم در ستايش ارزو هاي دور و دراز مي نويسم ؟ شايد بايد از همين لحظه شرو ع كرد؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر