سه‌شنبه، تیر ۲۰، ۱۳۸۵

همه كچلهاي دنيا سه شنبه 20 تير ماه 85

نمي دونم بين نداشتن مو و شخصيت هاي مورد علاقه من چه ارتباطي هست ؟ اما مطمئن هستم كه بالاخره يك ارتباطي بايد وجود داشته باشه .
مي خوام راجع به بخش اورژانس بيمارستان امام بنويسم و هر چند بنا بر تذكرات قانون اساسي كه پسر كوچولو داده از گفتن اسم اين استاد محبوب معذورم اما مي دونم كه هر دانشجوي پزشكي كه از در بيمارستان امام رد شده باشه مي دونه كه منظور از " استاد يكي يكدونه اورژانس" كي هست
يك پيشاني برامده دارد كه ادم را ياد كلاسيفيكاسيون افلاطوني ادم ها مي اندازد كه اعتقاد داشت اونهايي كه پيشاني برجسته دارند ادم هايي هستند كه زياد فكر مي كنند
پزشكي رو بد جوري فهميدني ياد گرفته و خيلي خيلي به آخر و عاقبت مريض هاش علاقه مند است . قبل از اين كه توي بخش ببينمش از معرفي مريض هايي كه سر مورنينگ مي كرد مي شناختمش معرفي مريض هايي كه داره معمولا اين قدر جالب است كه خوابالوده ترين ادم ها رو هم بيدار و وادار به اظهار نظر مي كنه
همه اين حرف ها رو زدم كه بگم امروز سر كلاس داشت راجع به فراورده هاي خوني در ايران صحبت مي كرد و وسط حرفاش گفت كه خب ما هيچ كدوم از اين اسكرين ها رو نمي كنيم اما چون اينجا كشور آقا امام زمان است مريض ها اسيب نمي بينند
ولازم نيست توضيح بدم كه با شنيدن اين حرف اينجانب از همه بلند تر خنديدم و با باز كردن نيش هاي خود تا بنا گوش مواضع جناب استاد رو مواكدااا تاييد كردم
بين خودمون بمونه ارادت اينجانب به استاد گرامي به هيج وجه ارتباطي به تشويق هاي استاد سرجلسه كتو اسيدوز ديابتي نداشت
فقط خدا مي دونه كه چقدر به اين جور محرك هاي مثبت احتياج دارم
چند تا چيز مهم ديگه هم هست كه بايد بگم و اونم اينه كه بالاخره من يه خداي جديد كشف كرده ام . كتاب" سالها" و" اورلاندو" رو قبلا ازش خونده بودم اما اين يادداشت هاي روزانه اش به طرز بسيار دلانگيزي معركه بود
هم معركه بود و هم اين كه جواب خيلي از سوالهام رو داده
فكرش رو بكن ويرجينيا وولف 20 دفتر از يادداشت هاي روزانه اش پر كرده و كلا اين كار رو تمرين خوبي براي نويسندگي مي دونه
تا اطلاع ثانوي هر كس مرا بيازارد ويرجينيا را ازرده و هر كس ويرجينيا را بيازارد مرا ازرده است
جالبه ديروز دو نفر از دوست هاي خيلي قديمي به من زنگ زدند يكي رفيق ده ساله بود و ديگري كسي كه بي تعارف حاضر بودم . كه به جاي ديدن اش داوطلبانه به احوالپرسي عزراييل بروم
ارزو مي كنم اخرين باري باشه كه اسمش رو مي شنوم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر