مشترك مورد نظر برگشت . خيلي غير منتظره . وقتي دم در منتظر بودم كه كس ديگري بالا بيايد . در چهار چوب در ظاهر شد با همان كاپشن قرمز هميشگي . از ديدنش خشكم زد . در دلم براي يك لحظه چنان جرقه اي از شادي زده شد كه نتوانستم لبخندم را پنهان كنم . آن مرد آمد و در چشم هايش چيزي عوض شده بود. چيزي نبود . چشم هاي درشت اش پر از جاي خالي چيزي بود كه نگذاشت بغلش كنم . صدايش هم عوض شده بود . و استدلال كرد كه كل اين ماجرا براي اين بوده كه عملا به من چيز هايي را بفهماند
وقتي داشت ايميل هايش را چك مي كرد از پشت دست هايم را دور شانه هايش حلقه كردم و بوي آشناي تنش را حس كردم
هميشه و هميشه از ايمپالساتيو بودنم در عشق لذت مي برده ام و از اين كه وقتي مي خواهمش همه تنم به يكباره مي شود نياز و دلم پر مي شود از حسرت يك بوسه به نوك انگشتانش.
ولي خودش را كنار كشيد
اين يك بازي است . من از نيازم به تو لذت مي برم و تو هم اين را مي داني و مي داني كه اگر هم باز خودت را كنار بكشي باز هم و باز هم به دنبالت خواهم آمد
اين بازي ديوانه كننده است و فقط در يك جا متوقف مي شود جايي كه من از اين بازي خسته شوم . من مهره فاعل هستم و كنار كشيدن من بازي را پايان مي بخشد پس تو اين خطر را بايد درك كني و اگر از بازي لذت مي بري آن را به جا هاي باريك نكشاني
و حالا من و مشترك مورد نظر در يك جاي باريك به سر مي بريم . من اين جا پاي كامپيوتر نشسته ام و دارم تايپ مي كنم كه آروم بشم و با گوشي موسيقي گوش مي كنم و او هم در اتاق خواب دراز كشيده .
مثل يك دختر بچه تخس دارم حساب مي كنم كه اگر از همه "او" صرف نظر كنم در جعبه اسباب بازي هايم ديگر چه دارم كه سر گرمم كند
آخرين روز سال گذشته را با رفيق 13 ساله بودم
مي توانم زانو بزنم در برابرش وقتي كه دارد به من اطمينان مي دهد كه آرزو هاي دور و درازم را فراموش نكنم .
و مي نويسم اين آخرين و تنها ترين سنگر من است. راستي سينما را هم دارم مي تونم به وودي الن عشق بورزم همانطور كه قبلا مريد مخملباف بودم
و تازگي ها دارم كم و بيش با سينماي جهان آشنا مي شوم
خداي من چقدر در اين دنيا نويسنده و كارگردان و نقاش و عكاس هست كه بشود كشف شان كرد و از كار هايشان لذت برد .
خب حالا ديدي من چقدر اسباب بازي هاي با حال دارم ؟
جدي جدي دارم به اين سووال جواب مي دم و حالا هم دارم مي رم كه يه فيلم جديد ببينم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر